دستام یخ میکنن.چیزی در گلویم خشک می شود.

تو ماشین نشسته بودیم دستام رو که ول کردی گفتی : چرا انقدر یخ کرده دستات؟!

اونموقع میدونستم چرا. اما الان نمیدونم چرا خشکم زده؟

اسمت رو گوشیم افتاده.

سریع جواب دادم: سلام. این عادت رو نداشتم هیچ وقت نه سلام میکردم و نه خداحافظی.

این رو از تو یاد گرفتم.  مثل فلاشر زدن. همیشه وقتی کنارم  میشستی به هر طرف که میپیچیدم غر میزدی که فلاشر بزن. از همون موقع ها به حرفت گوش کردم.

الان چی؟ اسمت رو گوشیمه. خیلی گذشته انگار. فقط چهارروز شده بود.

نمیدونی چی کشیدم تو این چهارروز. کاش میشد الان همه رو برات تعریف کنم.

کاش لال نمیشدم. کاش این غرور لعنتی بهش بر نخورده بود.

اونموقع مثل ادم جوابتو میدادم. مثل ادم ناهارم رو میخوردم و دوش میگرفتم بعدش از خونه میزدم بیرون. هنوز هیچ حرکتی نکردم. کاش همیجا زمان می ایستاد. اونوقت تا همیشه اسمت رو گوشیم بود. یاد اون شب افتادم. گفته بودی: نمیخوای حرف بزنی؟ من همه چیو حس میکنم.

میدونستم که حسش کردی. میدونستم که چشمام دارن جار میزنن که دوست دارم.

الانم حسش کن. حس کن که غرور احمقانم له شده. بفهم که دلم شکسته.

هنوز همه چیز مثل یه خواب میمونه. هنوز مطمئن نیستم که بخوام باور کنم.

موبایل لعنتی را کنار میگذارم. سردترین مکالمه ی دنیا بود انگار.

کاش بارون بگیره. باید بذارم برم. اینجا موندن رو دیگه بلد نیستم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها